واکسن 18 ماهگی

این قضیه ی واکسن 18 ماهگی برام شده بود غول ،چون شنیده بودم خیلی بچه رو اذیت میکنه.از چند روز قبل از زدن واکسن مدام دلهره داشتم و توی اینترنت سرچ میکردم و از این و اون سوال میکردم. 

بالاخره روز چهارشنبه 15 مرداد ساعت 10.30 از اداره پاس گرفتم و اومدم دنبالت و بردمت برای واکسن 18 ماهگی,بابایی نمیتونست از محل کارش پاس بگیره واسه همین خودم تنهایی بردمت.از سه ساعت قبل بهت قطره استامینوفن داده بودم برای همین خوابت گرفته بود و یه کوچولو بهونه میگرفتی .توی درمانگاه روی تخت خوابوندمت ،اول یه آمپول به دست چپت زدن یه کوچولو گریه کردی بعد به پای چپت اون واکسن دردناکه رو زدن،گریه کردی ولی زیاد نه،منم باهات گریه میکردم و آروم بغلت کردم.وقتی از اتاق آوردمت بیرون ساکت شدی. تو بچه های اونجا فقط تو بودی که زیاد بی تابی نمیکردی.قربونت برم که چقدر صبوری. 

وقتی رسیدیم خونه فوری رفتی سراغ اسباب بازیات و شروع کردی به بازی و من کمپرس سرد درست کردم و گذاشتم رو پات البته به سختی،چون نمیذاشتی. تا نیم ساعت یکساعتی بازی کردی و کم کم درد پات شروع شد و ناله میکردی،روی تشکت خوابوندمت و حوله گرم میذاشتم رو پات.بعد از ظهر حدود ساعتای 4:30 - 5 تب کردی و همش با ناله به پات اشاره میکردی ،الهی بگردم که اذیت شدی نفس مامان. 

صبح روز بعد وقتی بیدارشدی طاقتت نمیومد تو رختخواب بمونی .دلت میخواست راه بری اما دردت میومد و گریه میکردی به هر سختی بود بلند شدی و لنگان لنگان شروع کردی به راه رفتن اما تا دو روز پاتو کج میذاشتی ،تا 48 ساعت تب داشتی بعد کم کم خوب شدی تبت قطع شد و ،دردت از بین رفت . 

این هم از ماجرای واکسن 18 ماهگی عشق و نفس مامان.